الوقت- درحالی که ماشین جنگ رژیم صهیونیستی در غزه با حملات بیرحمانه فلسطینیان را قتلعام میکند و جامعه جهانی خواستار توقف فوری این نسلکشی شده است اما در تلآویو سران تندرو بیاعتنا به فریادهای بینالمللی، از این فرصت استفاده کرده و بر پیشبرد برنامههای دیرینه و ایدئولوژیک خود پافشاری میکنند.
از اینرو، بحث بر سر طرح «اسرائیل بزرگ» که اخیرا از سوی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر صهیونیستی مطرح شد، این روزها به محور داغ سیاسی در منطقه تبدیل شده است، طرحی که نه تنها چشمانداز امنیتی فلسطینیان را تهدید میکند بلکه ثبات و موازنه قدرت در غرب آسیا را نیز به چالش کشیده است.
برای درک عمیقتر این مسئله، درخور است نگاهی به تاریخچه ارائه این طرح ایدئولوژیک بیندازیم تا روشن شود صهیونیستها از همان ابتدا چه آرزوها و اهدافی در سر میپروراندند.
رویای «اسرائیل بزرگ»
طرح «اسرائیل بزرگ» در ادبیات سیاسی به برنامهای اطلاق میشود که مرزهای رژیم صهیونیستی را فراتر از محدودههای کنونی گسترش میدهد، مفهومی که غالباً با روایت کتاب مقدس یهودیان (تورات) مرتبط است و مناطقی از جمله بخشهایی از مصر، سوریه، اردن و لبنان را دربرمیگیرد.
ریشههای تاریخی این طرح متأثر از عوامل ایدئولوژیک، مذهبی، سیاسی و استراتژیک است. در تورات، سرزمینی که به بنیاسرائیل وعده داده شده از «نهر مصر تا رود فرات» توصیف شده است. در طول تاریخ یهودیت، این ایده بیشتر مفهومی دینی بود و کمتر در عرصه سیاست مطرح میشد اما با ظهور صهیونیسم سیاسی در اواخر قرن ۱۹، این مفهوم به تدریج رنگ سیاسی و سرزمینی به خود گرفت.
تئودور هرتزل، بنیانگذار جنبش سیاسی صهیونیسم که در ارائه و شکلدهی این طرح نقش مهمی ایفا کرد، در این باره گفته است:«ارض موعود بر روی گستره هفت کشور واقع شده در حد فاصل نیل تا فرات، از دشتهای «تورس» تا کرانههای حوزه رود «مراد» واقع در شمال شرقی «ترکیه» و در جنوب از خط «عقبه» تا «بصره» ترسیم شده است. چشم پوشی از آن به هیچ وجه ممکن نیست. این یک پیمان است و تا تحقّق آن تلاشها ادامه خواهد یافت».
هدف بنیانگذاران صهیونیسم سیاسی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، ایجاد کشوری برای یهودیان در سرزمین تاریخی اسرائیل بود، ایدهای که در ابتدا حول مفهوم «سرزمین مقدس» و هویت ملی یهودیان شکل گرفت. پس از صدور اعلامیه بالفور در ۱۹۱۷ بخشی از این ایدئولوژی به گسترش قلمرو یهودیان تعبیر شد، بهویژه در میان جریانهای راستگرای صهیونیست که «سرزمینهای یهودی تاریخی» را شامل فلسطین و بخشهایی از سرزمینهای همسایه میدانستند.
با پایان جنگ جهانی اول و گسیل یهودیان به فلسطین، رهبران صهیونیست تلاش کردند تا این ایده را همچنان زنده نگه دارند. زئِئِو ژابوتینسکی، رهبر تجدیدنظرطلب صهیونیستی در بین سالهای 1920 تا 1940 معتقد بود:«فلسطین و شرق اردن بخشهای جداییناپذیر سرزمین اسرائیل هستند».
با تاسیس رژیم صهیونیستی در ۱۹۴۸، مرزهای اراضی اشغالی بر اساس جنگ و توافقهای آتشبس تعیین شد، نه بر اساس «رویای اسرائیل بزرگ». رهبران اولیه مانند دیوید بنگوریون، اولین نخست وزیر این رژیم بیشتر بر تحکیم موجودیت رژیم صهیونیستی و پذیرش آن توسط جامعه جهانی متمرکز بودند تا گسترش مرزها.
بنابراین، «اسرائیل بزرگ» در این دوره بیشتر یک شعار ایدئولوژیک به حاشیه رانده شد. با این حال، بنگوریون جمله معروفی دارد:«مرزهای اسرائیل همان جایی است که ارتش ما بتواند آن را نگاه دارد». این جمله نشاندهنده نگاه باز و غیرثابت به مرزها بود.
در دهه اول تاسیس رژیم اشغالگر با اینکه طرح «اسرائیل بزرگ» به صورت رسمی دنبال نشد اما در ایدئولوژی صهیونیستهای راستگرا زنده ماند. جنگهای اعراب و رژیم صهیونیستی باعث شد صهیونیستها بخشهایی از سرزمینهای همسایه را اشغال کنند. مهمترین تحول، جنگ ششروزه ۱۹۶۷ بود که کرانه باختری، غزه، بلندیهای جولان و صحرای سینا را در کنترل اسرائیل قرار داد.
این دستاورد موجب شد که ایده «سرزمینهای کتاب مقدس» دوباره پررنگ شود. گروههای صهیونیست مذهبی مانند جنبش «گوش اِمونیم» ادعا کردند که بازگشت به یهودا و سامره (کرانه باختری) بخشی از رسالت تاریخی رژیم صهیونیستی است.
البته سردمداران تلآویو به فراخور تحولات جهانی و به مرور زمان مرزها و کشورهای مشمول سرزمینهای اشغالی را تغییر دادهاند. مناخیم بگین، نخست وزیر سابق صهیونیستی در سال 1977 در رابطه با حدود و گستره سرزمینی ارض موعود اعلام کرده بود:«دولت اسرائیل همان گونه که در تورات پیشبینی شده، شامل عراق، سوریه، ترکیه، عربستان سعودی، مصر، سودان، لبنان، اردن وکویت است».
هر چند با بازگرداندن صحرای سینا به مصر با توافق «کمپ دیوید» و پذیرش اصل دو دولتی با امضای توافق «اسلو»، و عقبنشینی ارتش اشغالگر از نوار غزه، ایده «اسرائیل بزرگ» در سطح رسمی کنار گذاشته شد اما با روی کار آمدن نتانیاهو در سال 2008، این ایده با جدیت در دستورکار قرار گرفت.
نتانیاهو بارها گفته است:«هیچ ارتشی جز ارتش اسرائیل نباید میان اردن و مدیترانه باشد». او در ۲۰۲۰ طرح الحاق کرانه باختری را مطرح کرد و با وجود مخالفتهای بینالمللی، این پروژه را گام به گام پیش میبرد. در دهههای اخیر، احزاب راستگرا مانند حزب لیکود و برخی دولتهای صهیونیستی به طور ضمنی یا آشکار ایده «اسرائیل بزرگ» را مطرح کردهاند که در عمل با ملاحظات بینالمللی و فشار جهانی محدود شده است.
درحالی که رهبران تلآویو در سالهای نخست تاسیس رژیم به دلیل جایگاه متزلزل منطقهای خود توان پیگیری جدی طرح اسرائیل بزرگ را نداشتند، گذر زمان و دگرگونیهای ژئوپولیتیک در غرب آسیا، جان تازهای به این رویای صهیونیستی بخشیده است.
در دو سال گذشته و همزمان با جنگ غزه، سناریوی اسرائیل بزرگ بیش از هر زمان دیگری در کانون توجه جریانهای تندرو قرار گرفته است. نتانیاهو و وزرای افراطی کابینهاش بارها بر این موضوع تأکید کردهاند، حتی نقشههایی که نتانیاهو در مجامع بینالمللی از جمله سازمان ملل، به نمایش میگذارد نیز بر پایه همین طرح استوار است.
در واقع، برخلاف تصورات خوشبینانه حامیان جبهه سارش، پروژه عادیسازی روابط با رژیم هرگز پایانی بر تهدیدات سرزمینی متوجه کشورهای عربی از سوی صهیونیسم نخواهد بود عاملی برای نفوذ راهبردی به درون پایتختهای عربی است تا از نزدیک تحرکات را زیر نظر بگیرد، نقاط ضعف را شناسایی کند و در زمان مناسب برنامههای توسعهطلبانه خود را عملی سازد.
«اسرائیل بزرگ» همان «خاورمیانه بزرگ» آمریکا
با گذر زمان، بیش از پیش روشن میشود که آمریکا و رژیم صهیونیستی سیاستهای منطقهای خود را هماهنگ کردهاند و در واقع هدف «اسرائیل بزرگ» همان تحقق پروژه «خاورمیانه بزرگ» آمریکاست. این طرح، تثبیت رژیم صهیونیستی به عنوان قدرت برتر در غرب آسیا و تضعیف و بیثباتسازی کشورهای اسلامی از مصر تا ایران را دنبال میکند تا امنیت سرزمینهای اشغالی بهطور کامل تضمین شود.
کاندالیزا رایس، وزیر خارجه پیشین آمریکا که طراح اصلی «خاورمیانه بزرگ» بود درباره اهمیت این طرح گفته بود:«ما نقشۀ ۲۲ کشور مسلمان را تغییر خواهیم داد، طرح اسرائیل بزرگ رفته رفته ابعاد جدیدتری یافته است، به طوری که مرزهای آن با مرزهای تعریف شده برای خاورمیانه بزرگ بسیار بر هم منطبق است. مرزهای اسرائیل بزرگ دیگر هیچ تناسبی با مرزهای ارض موعود تورات نداشته و از چارچوب ایمانی خارج گردیده و به طرح و برنامهای توسعهطلبانه در راستای سیطرهطلبیای جهانی تبدیل گردیده است».
با ارائه این طرح از سوی مقامات آمریکا، صهیونیستها که حمایت واشینگتن را پشت سر خود داشتند، پروژه خود را با جدیت دنبال کردند و شروع بهار عربی برای تضعیف کشورهای منطقه نیز بخشی از کارزار عبری-غربی برای افزایش ضریب امنیتی رژیم صهیونیستی و هموار کردن مسیر برای اشغالگری مجدد بود.
با روی کارآمدن ترامپ و نفوذ گسترده ایوانجلیستها در سیاست منطقه ای کاخ سفید بویژه در حمایت بیقید و شرط از توسعهطلبی اسرائیل در کرانه باختری و جولان و دره غور اردن و غزه و ... رهبران تلآویو بر این باورند که شرایط کنونی بیش از هر زمان دیگری برای تحقق رویای دیرینهشان مهیاست، از همینرو دولت تماماً راستگرای نتانیاهو جنگ غزه را به سایر کشورها نیز کشانده است. درگیریهای مداوم با حزبالله و تلاش برای پیشروی در جنوب لبنان و حملات گسترده به خاک سوریه و اشغالگری در مناطق جنوبی این کشور نشان میدهد که صهیونیستها روی این طرح متمرکز شدهاند که نمود آن را میتوان در کریدور موسوم به داوود که اراضی اشغالی را با گذار از خاک سوریه به مناطق کردنشین در جوار رود فرات وصل میکند مشاهده کرد.
سکوت اعراب جاده صاف کن «اسرائیل بزرگ»
یکی از عواملی که در طول دهههای گذشته به صهیونیستها جسارت بخشید تا رویای «اسرائیل بزرگ» را دنبال کنند، سکوت و انفعال بسیاری از دولتهای عربی بود. درحالی که فلسطینیان زیر فشار اشغال و شهرکسازی قرار داشتند، بخشی از رهبران عرب یا درگیر مشکلات داخلی بودند و یا با اسرائیل سازشهای پنهان و آشکار داشتند.
این سکوت سبب شد رژیم صهیونیستی خود را در موقعیتی ببیند که میتواند بدون هزینه سنگین سیاسی، مرزهای خود را گسترش دهد یا سیاست اشغال را ادامه دهد اما تحولات اخیر و به ویژه جنگ غزه نشان داد که معادلات در حال تغییر است. شدت خشونتها، بحران انسانی و پیامدهای منطقهای آن باعث شد که افکارعمومی عربی بیش از گذشته به موضوع فلسطین حساس شود.
همین فشار اجتماعی، بسیاری از رهبران عرب را به این نتیجه رسانده که ادامه سکوت نه تنها به ضرر فلسطین، بلکه به زیان ثبات و اعتبار خود آنان نیز خواهد بود. امروز، برخلاف گذشته، صدای مخالفت با سیاستهای توسعهطلبانه تلآویو بیش از پیش از سوی دولتهای عربی شنیده میشود و آنها در روزهای اخیر این پروژه صهیونیستی را محکوم کرده و خواستار مقابله جهان با این اقدام تنشزا شدند.
همچنین سازمان همکاری اسلامی نیز که روز دوشنبه در جده نشستی را با محوریت بررسی تحولات غزه برگزار کرد در بیانیه پایانی خود مخالفت قاطع خود را با طرح «اسرائیل بزرگ» اعلام کرد. این تغییر رویکرد میتواند مانعی در برابر تحقق رؤیای صهیونیستها باشد و موازنهای تازه در منطقه ایجاد کند.
علاوهبراین، برخی کشورهای عرب که تمامیت ارضی خود را در خطر میبینند پس از اظهارات اخیر نتانیاهو درباره اجرای اسرائیل بزرگ، تحرکاتی را برای تقویت امنیت سرزمینهای خود انجام دادهاند. در همین چارچوب، مصر همزمان با گسترش عملیات نظامی ژیم اشغالگر در غزه، 40 هزار سرباز و ادوات نظامی را به شمال صحرای سینا هممرز با غزه اعزام کرده است تا برای هر گونه سناریویی آمادگی داشته باشد.
گروههای مقاومت عراق هم که از سوی آمریکا و بغداد برای خلع سلاح تحت فشار قرار دارند، پس از سخنان نتانیاهو اعلام کردند که هیچگاه از سلاح خود دست نخواهد کشید. حزبالله هم که به خوبی از نیات اشغالگران آگاه است، هشدار داده که خلع سلاح مقاومت لبنان عملی نخواهد شد.
بهطور خلاصه، هر چند ظاهراً در سیاست رسمی رژیم صهیونیستی، «رویای اسرائیل بزرگ» جایگاهی ندارد و بیشتر به عنوان یک شعار ایدئولوژیک در میان گروههای مذهبی و راست افراطی مطرح است اما تسلط جریانهای افراطی بر تلآویو و تداوم تلاشهای آنها برای پیشبرد نقشههای توسعهطلبانه، زنگ خطری جدی برای کشورهای اسلامی به صدا درآورده است.
طرح «اسرائیل بزرگ» دیگر صرفاً یک ایده رویایی نیست، بلکه با برنامهریزی دقیق و بهرهگیری از فرصتهای منطقهای میتواند امنیت و ثبات سرزمینهای اسلامی را به خطر اندازد. اگر دولتهای عربی و سایر کشورهای اسلامی اقدامی هماهنگ و مؤثر برای مقابله با این سیاستها انجام ندهند احتمال دارد که اشغال بخشهایی از کشورهای منطقه و حتی تلاش برای تجزیه آنها به واقعیت بدل شود. این امر نه تنها تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی کشورهاست بلکه پیامدهای گستردهای برای معادلات ژئوپولیتیک غرب آسیا خواهد داشت. لذا، در شرایط کنونی، نیاز به اتحاد، آمادگی راهبردی و هوشیاری دیپلماتیک بیش از هر زمان دیگری احساس میشود تا بتوان از تحقق این سناریوی خطرناک جلوگیری کرد.